وقتی یک گزارشگر مغرور تلویزیون برای پوشش مراسمی محلی به شهر کوچکی اعزام میشود، انتظارش را ندارد که روزش بارها و بارها تکرار شود. اما صبح دوم فوریه، هر بار با همان آهنگ، همان مردم و همان اشتباهات از نو آغاز میشود. او که در ابتدا این تکرار را سرگرمکننده میبیند، بهزودی به مرز خستگی، ناامیدی و بازنگری در زندگیاش میرسد. داستان فیلم با ساختاری ساده اما ایدهای فلسفی، پرسشی اساسی را مطرح میکند: اگر فرصتی برای تکرار بینهایت داشته باشی، واقعاً چطور زندگی خواهی کرد؟ با بازی بهیادماندنی بازیگر نقش اصلی، روایت طنز و در عین حال انسانی آن، تبدیل به الگویی شد که بسیاری از آثار پس از آن از آن الهام گرفتند.