وقتی یک بازیگر از صحنه مرگ خود راضی نیست

انتقاد طنزآمیز لیام نیسون از مرگ شخصیت کوای-گان جین، نگاهی نادر و جالب به یک تضاد کلاسیک در فیلمسازی است: تفاوت دیدگاه میان بازیگر که بر منطق شخصیت تمرکز دارد و کارگردان که به کلیت داستان میاندیشد.
منطق شخصیت در برابر نیاز داستان
از دیدگاه لیام نیسون (Liam Neeson) به عنوان یک بازیگر، مرگ کوای-گان جین (Qui-Gon Jinn) با منطق شخصیتی او همخوانی ندارد. او معتقد است یک «استاد جدای» نباید به این سادگی فریب بخورد و کشته شود. این نگاه، نشاندهنده تعهد عمیق یک بازیگر به شخصیتی است که آن را زندگی کرده و برایش هویت قائل است.
اما از دیدگاه جورج لوکاس (George Lucas) به عنوان فیلمساز، مرگ کوای-گان یک ضرورت داستانی بود. این اتفاق برای پیشبرد داستان و آغاز سفر قهرمانی اوبی-وان کنوبی و همچنین ایجاد زمینه برای سقوط آناکین اسکایواکر، حیاتی بود. در این دیدگاه، «چگونه» مردن او در اولویت پایینتری نسبت به «خود» مردن او قرار داشت.
کارگردانی در اتاق تدوین
خاطره نیسون از اینکه لوکاس کارگردانی سر صحنه را دوست نداشت و ترجیح میداد فیلم را در اتاق تدوین بسازد، این تضاد را بهتر توضیح میدهد. لوکاس به تصویر بزرگ و نتیجه نهایی فکر میکرد، در حالی که نیسون در لحظه و به دنبال اصالت رفتاری شخصیتش بود.
این اظهارات پس از ۲۵ سال، یک یادآوری جذاب است که نشان میدهد بازیگران تا چه حد با نقشهای نمادین خود زندگی میکنند و چگونه یک صحنه که برای تماشاگران حماسی به نظر میرسد، ممکن است برای خود بازیگر یک حسرت حرفهای باقی بماند.
منبع: Variety